فقط یکبار :)

ساخت وبلاگ

فقط یکبار, بعد از این چند سال از ته دلم خوشحال ِِِ خوشحال و از موفقیتم راضی بودم :)

زمانی که ارائه دهنده یه کنفراس علمی بودم :)))

جوری که دکتره بهم گفت خیلی خوبه بود

من از شدت خوشحالی و نمی‌دونم چه مرگیم شده بود ، گیر داده بودم به یکی از پسرای مسؤل که بگین چه جوری ارائه دادم:/

بدبخت اونم هنگ کرده بود اولش ،،بعدش گفت عالی بود

حالا کاشکی یکبار, می پرسیدم دو سه بار پرسیدم !!!

امیدوارم مثل بعضی ها فکر نکرده باشه که می‌خوام باهاش دوست بشم :|||

البته سعی کردم هر وقت دیدمش فرار کنم مثلا از یه مسیر دیگه برم خخخ

آخه اون سری جلو همه دخترا داره باهام احوال پرسی میکنه یعنی واقعا متوجه نیست فردا پس فردا من باید جواب بدم و حرف در میارن ://// 

فقط شانس آوردم اون همکلاسیم در اون لحظه با شکوه حضور نداشت خخ و گرنه می‌گفت خوب بلدی تو موقعیت های خوشحالیت هم  آدما رو تور کنی


 علت حرف وسند حرف بالا :

یه دفعه داشتم در مورد موضوع درسی با استادم صحبت میکردم برمیگرده بهم میگه شماره اتم بهش بده

من خودم جلو استاد خجالت کشیدم :( 

استادم محل نداد بهش و داشت برام توضیح میداد :)


+شما هم از این نمونه آدما دارین؟؟؟

- شایدم ندارین

Text...
ما را در سایت Text دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mosbataram5 بازدید : 84 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:25