باور کردنش !

ساخت وبلاگ

به این باور رسیدم ما آدم ها همدیگر رو به خاطر خودشون و خودمون نمی خوایم به خاطر  منافع مون میخوایم !

خیلی حرفِ .... 

تا زمانش تموم شد یا  یه حرف بزنیم دیگه تموم ... 

دلم میخواد بگم به درک ، حالا نه خیلی قبلا خیلی خوب بوده :/


#  داشتم مقعنمه امو مرتب میکردم تو یه سالن بزرگ در واقع اون لحظه گره کلاهم گیره افتاده بود به  مقعنمه ام ( اگر تونستی تصورش کنی ) و بازم مقنعه ام هم پیچش خورد بود  از پشت ، کشیدین کلاه همانا و افتادن مقنعمه همانا و من هیچی اولش نمیدونستم چه کنم بعد قرار کردم تو اتاق و به خود می گفتم هیچ کس ندید نگران نباش خخخ دلداری الکی 

از سوتی های روزهای اولم


*موقعی که همراه مریض گفت من شما رو می شناسم یه جوون با کت و شلوار 

* دکتره گفت این چیزا رو از کجا بلدی ؟ و من اون لحظه  اینجوری بودم  

@ خانوم  میگه مگه بلد نیستی ؟ میخواستم بگم نه فقط تو بلدی :/  خیلی خودشیفته و بداخلاق

@@@@@راستی پست چالش چهارم رو بخونید

Text...
ما را در سایت Text دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mosbataram5 بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 7:25