از اتفاقات روزمره بگم:)

ساخت وبلاگ



همیشه فکر میکردم که  یه روز خانوم دکتر میشم اگرچه اخرا خراب کردم ولی بذاریم اتفاقات رو بگم.

بعد از اون مدت حالا رسیدم به قسمت اصلی شاید ، قسمت مشاهد ه موارد ، قسمت رویداد های این قصه !

وقتی ها با مریض ها صحبت میکنم وقتی اسم کوچیکت رو صدا میزنن :)  بگن ارام خانوم ممنون:)

یا اینکه بری بالای سر مریض،،،،،  مریض بهم میگفت  شما چرا از این گوشی ها ندارین ؟ منم هولکی بودم متوجه اول نشدم فقط یه لبخند بعد گفت به اقاتون بگو براتون بخره ؟؟ خب من در وضعیت اینجوری بودم اقاتون ؟ آیا نیازی به تعجب نداره؟؟، بعد بالفرض مگه آقای بنده چی کاره هست که گوشی پزشکی بخره و موارد دیگه؟ البته نیازی هم به کار بودن نداره ولی خب همچین گفت فکر کردم دکتری ، مغازه تجهیزات پزشکی داره که بره بخره؟ خخخخخخ

خدا مرا نجات بده یا یه مریض دیگه بهم میگه چند سالت هست ؟ ( گفتم الان میگه من یه پسر دارم هیچ اونجا فقط فرار لازمه که این گفته شد که درد ناک هست ....)من یه دختر اقوام داشتم زود ازدواج کرده  شوهرش معتاد هست :// ( چرا ریشه کن نمیشه اعتیاد ، چرا پسرا اینکار رو با خودشون میکنند چرا ؟ )

نکته اخلاقی:

 شما فقط مسؤل خودتون نیستید بلکه از یه دختر خانوم گل هم میخواین مراقبت کنید پس احتیاط کنید و با بچه های بد نگردین و هم صحبت نشین اصلا بگن خرخون ، مثبت هست بهتره که بگم دیدین فلانی هم معتاد شد این درد هست ....

پس حواستون باشه یه آقا پسر گل که اینکار رو نمیکنه حواسش جمع هست که کسی گولش نزنه!

یا وقتی که یه مریض بهم میگه خانوم دکتر و پر ستاره عصبی میشه خخخخخخ نه با این کلمه من ذوق زده شدم چون من که پزشک نیستم نه چیزی از تو کم میشه پس چرا عصبانیت


از خدا خیرت بده بگیر تا لبخند مریض :) 

خیلی اتفاق ها هست که گاهی  یادم می ره برای یاد اوری ولی می نویسم تا خیلی چیزا ها یادم بمونه  

+ آهنگ بیمارستان هم میذارم  بعدا که داشتم گوش میدادم

Text...
ما را در سایت Text دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mosbataram5 بازدید : 144 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 19:27