15 سال بعد :)

ساخت وبلاگ



من همچنان هجده سال سن دارم

اینجا می نویسم تا یادم بمونه مثل همون پست پررنگ :) و امیدوارم که اکثراش اتفاق بیوفته :)) و تلاش میکنم که بتونم



خب از شغل ام شروع میکنم  سوپروایزر اتاق عمل هستم و در کنارش تدریس درس واسه بچه ها دارم و خیلی سخت هم میگرم تا تنبل و بدون مهارت راهی جامعه نشن با مهارت و ظرافت عمل جراحی رو انجام بدن و جراح بگه آفرین خوشحالم که چنین کمک کننده در کنار خودم دارم و حقوق بیشتر بده بهشون نکنه مورد تمسخر واقع بشن 

به احتمال زیاد توی شرکت مهارت تخصصی رفتم یاد گرفتم برای کارم :)

جز نخبگان رشته ام هستم و دانشجو هامو راهنمای مقاله و پروپوزال و یه متن کوتاه برای مجلات خارجی کمک میکنم اگر چه خودم تا مقطع دکترا ادامه دادم و چندین مقاله نوشتم که یکیش جز بهترین مقاله ام هست که بوسیله همون دانشگاه هاروارد امریکا اعلام درخواست بهم داده:)  نمیدونم واقعا اگه چنین اتفاقی افتاد چی کار میکنم ولی همیشه تو ذهنم بوده و دارم سعی میکنم اندازه به مورچه هم که شده کم کم نزدیک بشم به این اتفاق ولی قبلا در  پست پر رنگ گفتم که در مقطع دکترا سعی میکنم یه سفر تحصیلی خارجی داشته باشم.


سفر خارجی هم همیشه دوست داشتم اگه یه زمانی تونستم و پول داشتم کانادا برم و یه بار هم فرانسه تا ببینم پاریس که میگن چه جوریه و هلند به خاطر گل هایی خوشگلی که داره.


دو تا فسقلی دارم  یه آقا پسر گل و یه دختر شیطون مهربون بابایی:)  

آقا پسر از دختر کوچولو بزرگ تره و تازه هوای خواهرشو خیلی داره

با این شیطون خانم خاله بازی میکنم اینقدر باهاش بازی میکنم ، از بس هم شیطون هست باید بدوم دنبالش و غذا بذارم داخل اون ذهن فسقلیش،، موهاشو براش میبافم :) براش کتاب قصه می خونم  البته میدونم مثل خودم سیندرلا و سفید برفی و زیبای خفته دوست داره ولی  از بس شیطون هست ترجیح میدم واسش شعر کودکانه بخونم تا این کتاب قصه ها اگرچه می خونم ولی کمتر البته امکان داره داستان ها جدید بشن مثلا پسر سوار بر اسب سفید یا عاشقان زیبا  نمیدونم ولی بازم فکر کنم این داستان های قدیمی از همش بهتر باشه:)

آقا پسر گل هم بچه اول هست و پسر باهوشی هست  مامانش رو هم  خیلی دوست داره :)))

زبان انگلیسی هم آقا گل پسرم  ، بلده تازه توی کارخونه به مامانش کمک میکنه بیشتر مواقع  رفتارهای پدرش رو تقلید میکنه:) مثلا میگه خودم میرم نون بگیرم ولی من اجازه نمیدونم ولی اگه هم بخوام بدم تنهایی اجازه نداره  گاهی هم وقتی از سر کار میام  میاد سریع کیفمو میگیره و میگه مامان میخوای برات چای بریزم ؟ اگرچه سنش به این نمیخوره که این کار رو انجام بده.


خونمون کنار باغ ارم هست آخه من خیلی باغ ارم رو دوست دارم پر از گل و درخت آدم میتونه نفس عمیق بکشه:)) حیاط خونه بزرگ هست و پله هم داره و کنار هر پله یه گلدون گل صورتی و قرمز هست :) 

ماشینم به نظرم tucson خوشگل هست و با کلاس :)) 


دیگه نظرم اینکه بعد از فارغ تحصیلیم یعنی بعد از چهار سال یه جا کار مشاوره درسی انجام بدم بعدا   اگه هم حقوقم رسید یه دفتر یا اجاره میکنم  و قبلش یه مدرک مشاوره میرم دانشگاه می خونم تا بتونم رسمی کار کنم البته پاره وقت چون از این بیست نفری که  دارن بشن کلی و در دنیای واقعی هم برخورد با بچه ها داشته باشم اگرچه الان هست ولی کم:)

کار خیریه هم انشالله خدا کمک کنه و بتونم همون بیمارستانی که کار میکنم یه وقت و سرمایه بذارم برای بچه ها و اگه شد زبان انگلیسی یاد بدم و بهشون انرژی بدم :)))


این بود تا حدودی 15 سال بعد زندگی من :)  

☁⛅☔☁


               آرام :)


+ این پست چالشی هست که من در وبلاگ آقای سر به هوا دیدم.

از بچه ها دعوت میکنم شرکت کنید چون تعداد زیاد هست و ممکن یادم بزن اسمی کلی گفتم


Text...
ما را در سایت Text دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mosbataram5 بازدید : 117 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 15:24